دو تا دستی که آرنجت
از آفتاب میزنه دم
زانوات رفیق چونه تن نگار
یه ترسی از جهان
به قدر این جهان
همیشه یه ؟؟؟؟؟
گیره توو گلوگاه گلو
شک بلیط دیدن منظره ست
یه عینک خاکستری نیازه
طلای آفتاب و مث خاک
کجای جهان یار کدوماس بیارش
***
یه عینک خاکستری نیازه
طلای آفتاب و مث خاک
کجای جهان یار کدوماس بیارش