متن آهنگ بی گاه شد
بیگاه شد ، بیگاه شد ، خورشید اَندر چاه شد
خیزید هین خوش طالِعان ، وقت ِ طلوع ِ ماه شد
بیگاه شد ، بیگاه شد ، خورشید اَندر چاه شد
خیزید هین خوش طالِعان ، وقت ِ طلوع ِ ماه شد
اشکی که چشم اَفروختی ، صَبری که خَرمَن سوختی
عقلی که راه آموختی ، در نیمه شب گمراه شد
در نیمه شب گمراه شد
شب ، روح ها واصِل شود ، مقصودها حاصِل شود
چون روز روشندِل شود ، هر کو ز ِ شب آگاه شد
هر کو ز ِ شب آگاه شد
در چاه ِ شب ، غافل مشو
در چاه ِ شب ، غافل مشو
در دَلو ِ گَردون دست زَن ، یوسف گرفت آن دَلو را
از چاه سوی ِ جاه شد
از چاه سوی ِ جاه شد
از چاه سوی ِ جاه شد
گر بو بَری زین روشنی ، آتش به خواب اَندَر زَنی
کَز شب رَوی و بَندگی ، زُهره حریف ِ ماه شد
ساقی به سویِ جام رُ ، ای پاسبان بَر بام رُ
ای جان ِ بی آرام رُ ، کان یار خلوت خواه شد
ای جان ِ بی آرم رُ ، کان یار خلوت خواه شد
بیگاه شد ، بیگاه شد ، خورشید اَندر چاه شد
خیزید هین خوش طالِعان ، وقت ِ طلوع ِ ماه شد
***
آن کیست ، آن کیست اَندَر راه ِ دل ، کو را نباشد آه ِ دل
کار آن کَسی دارد که او ، غَرقابه ی آن آه شد
کار آن کَسی دارد که او ، غَرقابه ی آن آه شد
کار آن کَسی دارد که او ، غَرقابه ی آن آه شد
شب ، روح ها واصِل شود ، مقصودها حاصِل شود
چون روز روشندِل شود ، هر کو ز ِ شب آگاه شد
گر بو بَری زین روشنی ، آتش به خواب اَندَر زَنی
کَز شب رَوی و بَندگی ، زُهره حریف ِ ماه شد
زُهره حریف ِ ماه شد
آن کیست اَندَر راه ِ دل ، کو را نباشد آه ِ دل
کار آن کَسی دارد که او ، غَرقابه ی آن آه شد
کار آن کَسی دارد که او ، غَرقابه ی آن آه شد
گویند اَصل ِ آدمی خاک است و خاکی نی شود
کِیخواه گردد آن کسی کو خاک ِ این درگاه شد
یکسان نماید کِشتها تا وقت ِ خَرمن در رَسد
نیمیش مغز ِ نَغز شد وان نیمه دیگر کاه شد
چون غرق ِ دریا می شود دریاش بر سَر می نهد
چون یوسف چاهی که او از چاه سوی ِ جاه شد
گر بو بَری زین روشنی ، آتش به خواب اَندَر زَنی
کَز شب رَوی و بَندگی ، زُهره حریف ِ ماه شد
زُهره حریف ماه شد