متن آهنگ تا خشت(تصنیف بهار)
چونین تا بیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین
جهان گشته پر شادی و خواسته
در و بام هر برزن آراسته
جهان از نم ابر پر ژاله شد
همه کوه و هامون پر از لاله شد
همه یاد اسب از کران تا کران
به اندوه مشک و به یو زعفران
شود آن زمان بر دل ما درست
که از کینه دل ها بخواهیم شست
ز کین نوامین و کین کهن
مگر در جهان تازه گردد سخن
همه ساله پیروز بادی و شاد
سرت پر ز دانش دلت پر ز داد
بکوشیم تا رنج ها کم کنیم
دل غمگنان شاد و بی غم کنیم
بکوشیم تا رنج ها کم کنیم
دل غمگنان شاد و بی غم کنیم
***
بسازید از داد باشید شاد
تن آسان و از کین نگیرید یاد
سخن های دیرینه یاد آورید
به گفتار لب را به داد آورید
جهان یادگار است و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی
سراینده باش و فزاینده باش
شب و روز با رامش و خنده باش
چو دریا و کوه و زمین آفرید
بلند آسمان از برش برکشید
بدان تا نداند کسی راز او
جهان نشنود نام و آواز او
کنون داستان کهن نو کنیم
سخن های شیرین و خسرو کنیم
خروش تبیره برآمد ز شهر
ز شادی به هر کس رسانید بر
خداوند هستی و هم راستی
نخواهد ز تو کژی و کاستی