گفتی به خاطر من، بس کن نرو کلنجار
من سعی کردم اما اصرار پشتِ اصرار
با تو فقط شبی را بیغصه صبح کردم
ای کاش این ترانه میرفت روی تکرار
آن طعم قهوهیزدی ماندهاست توی ذهنم
آن شب که ماندهام من تا صبح با تو بیدار
یک فیلم عاشقانه، باهم مرور کردیم
من جای مرد قصه، تو جای زن به ناچار
محکم بغل گرفتم، تو را زمان رفتن
****
با بغض و آه گفتم سوفی خدانگهدار
رفتی ولی ندیدی بعد از تو بار غم را
من را به بغض خوردن، عشق تو کرده وادار
یک حرفِ مانده در دل، دارم ولی نگفتم
من را ببخش لیلی، مجنونم و خطاکار
محکم بغل گرفتم، تو را زمان رفتن
با بغض و آه گفتم سوفی خدانگهدار