آن یار آشنا کجاست
در دل است و ز دل جداست
میکند همی دام زلف تو
قصد صید من گر این رواست
پس بر این شکار زخمه ها مزن
وقت ناز و نواست
آهوی دل من شد رام نگهت
تا سر از بام دل زد رخ چون مهت
اختیار دل از دست من چو رهاست
***
آهوی دل من شد رام نگهت
تا سر از بام دل زد رخ چون مهت
اختیار دل از دست من چو رهاست