به دلم غمهای گران نگهم سردو نگران
چه بمانم چه بمیرم ز تو سیرم عمر گذران
تو چه دانی که چنین خم شده پشتم زین بار گران
ای غم همه جا یاری تو مرا با من نشوی بیگانه چرا
غمگین چه کنی دنیای مرا امروز مرا فردای مرا
ای بهار زندگی نگران خزان شدم
ز غروبی غم فضا به خدا نگران شدم
من شکسته دلم از این غم مانده به جان
چه کنم که غمش هنوز نرهانده مرا
**
ای غم همه جا یاری تو مرا با من نشوی بیگانه چرا
غمگین چه کنی دنیای مرا امروز مرا فردای مرا
ای بهار زندگی نگران خزان شدم
ز غروبی غم فضا به خدا نگران شدم
من شکسته دلم از این غم مانده به جان
چه کنم که غمش هنوز نرهانده مرا
من شکسته دلم از این غم مانده به جان
چه کنم که غمش هنوز نرهانده مرا