دیدگاه کاربران
دیدگاهی یافت نشد .
دوتا داداش کنار هم عاشق و بیقرار هم در امتداد ماجرا
قصه ای از تبار غم
وقتی یکیشون بی نفس زانو زدو به خون نشست از این غروب غم زده
دل برادرش شکست
از بچگی کنار هم اولو آخرش حسین ی کوه قد کشیده بود
پشت برادرش حسین
**
دل توو دلش نمونده بود چی سر بچه ها میاد تا وقتی بود حتی واسه
غم توو دلش راه نمیداد
گرگای دشت کربلا شیرو به زنجیر کشیدن هلهله و رونی شدن
میزدن و میرقصیدن
وقتی برادرش رسید غربت سردارش رو دید بغض نگاهشو شکست
مثل ی شمع سوختو چکید
**
از بچگی کنار هم اولو آخرش حسین ی کوه قد کشیده بود
پشت برادرش حسین
دل توو دلش نمونده بود چی سر بچه ها میاد تا وقتی بود حتی واسه
غم توو دلش راه نمیداد
دوتا داداش کنار هم عاشق و بیقرار هم در امتداد ماجرا
قصه ای از تبار غم
**
وقتی یکیشون بی نفس زانو زدو به خون نشست از این غروب غم زده
دل برادرش شکست
از بچگی کنار هم اولو آخرش حسین ی کوه قد کشیده بود
پشت برادرش حسین
دل توو دلش نمونده بود چی سر بچه ها میاد تا وقتی بود حتی واسه
غم توو دلش راه نمیداد
گرگای دشت کربلا شیرو به زنجیر کشیدن هلهله و رونی شدن
میزدن و میرقصیدن
**
وقتی برادرش رسید غربت سردارش رو دید بغض نگاهشو شکست
مثل ی شمع سوختو چکید
از بچگی کنار هم اولو آخرش حسین ی کوه قد کشیده بود
پشت برادرش حسین
دل توو دلش نمونده بود چی سر بچه ها میاد تا وقتی بود حتی واسه
غم توو دلش راه نمیداد