مگر نسیم سَحَر بوی زلف یار منست
که راحتِ دلِ رنجورِ بیقرارِ منست
به خواب درنَرَوَد چَشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار منست
اگر مُعایِنِه بینم که قصد جان دارد
به جان مُضایِقِه با دوستان نه کار منست
حقیقت آن که نَه درخوردِ اوست جان عزیز
ولیکْ درخورِ امکان و اقتدار منست
نه اختیار منست این مُعامِلَت لیکَن
رضایِ دوست مُقَدم بر اختیار منست
***
اگر هزار غمست از جفای او بر دل
هنوز بندهی اویم، که غمگسار منست
درون خلوت ما غیر در نمیگنجد
بُرو! که هر که نه یارِ منست، بار منست!
به لاله زار و گُلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
ستمگرا! دل سعدی بسوخت در طلبت
دلت نسوخت که مسکین امیدوار منست؟
و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند، چون مُراد یار منست
عالی بسیار روح بخش . مانا باشید درود بر استاد همایون شجریان عزیز و استاد کامکار و گروه پرافتخارتون