کسی که چنین غرق خون و تب است کسی که چنین ذکر حق بر لب است

کسی که در اندیشه ی فتح عشق بفکر رسیدن به فردا شب است

کسی که چنین غرق خون و تب است کسی که چنین ذکر حق بر لب است

کسی که در اندیشه ی فتح عشق بفکر رسیدن به فردا شب است

ابر مرد فقر و فنا و دعاست که فقر از قبایش دمی برنخواست

ترازوی انصاف آیندگان به لطفش شکوه عدالت بجاست

شب آخرین را یادش بخیر شب مرگ دلخواه یادش بخیر

غم بغض دریا و گوش کویر دل کوچک چاه یادش بخیر

به صاحب صفات سمیعو بصیر کریم خطا بخش پوزش پذیر

جهان قعر خواب بدی رفته است

بجای جهان من تو احیا بگیر

ببین گوشه ی دنج محراب را ببین تیغ بر فرق مهتاب را سر پنجه های پلنگ اجل

ببین ماه افتاده در آب را

ببین کعبه با تو سیه پوش شد هر آیینه ای تار و مخدوش شد

دو پیمانه زهر از صبو ریخته زمینو زمان شوکران نور شد

شب آخرین را یادش بخیر شب مرگ دلخواه یادش بخیر

غم بغض دریا و گوش کویر دل کوچک چاه یادش بخیر

**

ببین گوشه ی دنج محراب را ببین تیغ بر فرق مهتاب را سر پنجه های پلنگ اجل

ببین ماه افتاده در آب را

ببین کعبه با تو سیه پوش شد هر آیینه ای تار و مخدوش شد

دو پیمانه زهر از صبو ریخته زمینو زمان شوکران نور شد

شب آخرین را یادش بخیر شب مرگ دلخواه یادش بخیر

غم بغض دریا و گوش کویر دل کوچک چاه یادش بخیر