بچه بودم بادبادکای رنگی
دلخوشی هرروز و هر شبم بود
خبر نداشتم از دل آدما
چه بی بهونه خنده رو لبم بود
کاری به جز الک دولک نداشتم
بچه بودم به هیچی شک نداشتم
بچه بودم غصه وبالم نبود
هیشکی حریف شور و حالم نبود
بچه که بودم آسمون آبی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
بچگی و بچگیا تموم شد
خاطره های خوش رو دست من مرد
تا اومدم چیزی ازش بفهمم
جوونی اومد اونو با خودش برد
تا روزی که نفس میکشم ازت با تمام وجودم بیزارم بخاطر این آهنگ
منظورم آهنگ صندلی انتظار بود
اینقدرررررر دوسش دارم که نفرت تو و امثال تو نه تنها خنثی میشه بلکه ی کوه حس خوب باقی میمونه 💛
آینه، چون نقش تو بنمود راست خود شکن، آیینه شکستن خطاست