توی تاریکی شب آه در جریان بود زل زدم به آسمون عینکم دودی شد
با صدای زنگ در یهو بارون بارید
دستای خونه پر ا
ز گل داودی شد
ماه از راه رسید روی راه پله نشست دکمه های قلب من دونه دونه شل شدن
گفتم این ی معجزست خیره شد به آسمون
همه ی ستاره ها دونه دونه گل شدن
مهربونی ای عشق نازنینی ای عشق آخرین تیکه ی این جورچینی عشق
مهربونی ای عشق نازنینی ای عشق
آخرین تیکه ی این جورچینی عشق
**
نخ بادبادکمو ی جوری وا میکرد که تا هر جا خواستم بتونم پر بکشم
ی جوری تشنم کرد که میشد دریا رو
مثه ی لیوان آب ی نفس سر بکشم
من چه میدونستم اومده زود بره چه غروبی داشتن خنده های آخرش
موقع خداحافظی ی تپش از قلبم
مثه پروانه نشست روی سنجاق سرش
مهربونی ای عشق نازنینی ای عشق آخرین تیکه ی این جورچینی عشق
مهربونی ای عشق نازنینی ای عشق
آخرین تیکه ی این جورچینی عشق
تا روزی که نفس میکشم ازت با تمام وجودم بیزارم بخاطر این آهنگ
منظورم آهنگ صندلی انتظار بود
اینقدرررررر دوسش دارم که نفرت تو و امثال تو نه تنها خنثی میشه بلکه ی کوه حس خوب باقی میمونه 💛
آینه، چون نقش تو بنمود راست خود شکن، آیینه شکستن خطاست