نگار تازه خیز من کجایی آی کجایی
به چشمان سرمه ریز من کجایی آی کجایی
نفس بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیده
دم مردن عزیز من کجایی آی کجایی
بمیرم تا تو چشم تر نبینی
شرار آه پرآذر نبینی
چنان از آتش عشقت بسوزم
که از مو رنگ خاکستر نبینی
به والله که جانانم تویی تو
به سلطان عرب آی جانم تویی تو
تو دوری از برم دل در برم نيست
هـوای ديگری اندر سـرم نيسـت
نگار تازه خیز من کجایی آی کجایی
به چشمان سرمه ریز من کجایی آی کجایی
نفس بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیده
دم مردن عزیز من کجایی آی کجایی
تا روزی که نفس میکشم ازت با تمام وجودم بیزارم بخاطر این آهنگ
منظورم آهنگ صندلی انتظار بود