سپردم دست تو آرامشم را به جز تو از که خواهم خواهشم را
زدی آتش که خاکستر نشینم نمیبینی چگونه آتشم را
شدم پیدا ز تو اما کجایی ندارم بیش از تاب جدایی
شده کابووس شبهای دل من بمانم منتظر اما نیایی
اگر اینگونه میخواهی غمی نیست
مرا جز تو غمی و عالمی نیست
تو میخواهی و این چیز کمی نیست
اگر اینگونه میخواهی غمی نیست
**
بسوزانم ولی نزدیک تر باش
از این دیوانگی ها باخبر باش
اگر عشق شهر مجنونان دنیاست
بیا دیوانگی کن هم سفر باش
تو که درمان و دردی ساحل من
ببین آخر چه کردی با دل من
اگر بی تو خروشانم تو دانی
چه ها بر سرم آوردی دل من
شدم پیدا ز تو اما کجایی ندارم بیش از تاب جدایی
شده کابووس شبهای دل من بمانم منتظر اما نیایی