عاقبت سوختم از سردی دستانت
سوختم از آتش چشمانت سوختم
خواستم باور کنم رفتی ولی نشد
چشم خود بستم نبینم بر سرم چه شد
نیمه شب این حال و این هوای بارانی
شهر خاموش سرد و بیمارم نمیدانی
***
عاقبت سوختم از سردی دستانت
سوختم از آتش چشمانت هوای تو نرفته از سرم
دل بریدی از خیال من رفتی و ندیدی حال من
من رسیده ام به آخرم
من دل به دریا زدم رفت آرامشم از تو عشقی ندیدم
از حال من بی خبر بودی و من دگر از دلم دست کشیدم
دیووانه وار عاشقت بودم اما نبودی ندیدی بریدم
این عشق شد بی هدف رفتی و عاقبت من به اینجا رسیدم
عاقبت سوختم از سردی دستانت
سوختم از آتش چشمانت هوای تو نرفته از سرم
دل بریدی از خیال من رفتی و ندیدی حال من
من رسیده ام به آخرم