دیدگاه کاربران
دیدگاهی یافت نشد .
اَریم به صحرا ، مه با خودِ تو ، فصلِ بهاره
اَریم تو باغا ، اَکنیم گردش ، که گلعذاره
ای دوس دیرین ، چی خو شیرین ، رتی چه غمگین
اومام سراغت ،کور بی چراغت ، سوختم د داغت
نارِد ز یادُم ، اون لحظوانی ، که با تو بودُم
آتیش عشق ِ، تو دامن ایزد ، سوزوند وجودُم
دشت و بیاوان ، گل زد و دامون ، گل یخت کو
یادت تو غمگین ، مینیشه سنگین،پا سفره هفت سین
یاغدی یاغیشلار، بانلادی گوشلار، ایسلاندی داشلار
سن هاردا گالدین، سوندی گولوشلر، سولدو باخیشلار
أو کاتـَه وا ده ت
فـَه صلی بهاری
بـَه زمی بهاری
شادی ماندنی
نـَه ظمی بهاری
نـَه ظمی بهاری
بودنیا سن سیز، یامان سویوخ دو، اچ گیزیل گولوم
گول بلا گده، گوی بهار گله، نازلی سوگیلیم
خوشـَه ویستـَه کـَه م
جـَه ژنت مباره ک
لـَه تو مباره ک
وـَ کو روناکی
سورـَ ی تـَه باره ک
سورـَ ی تـَه باره ک
دوباره فصل شکستن من به سر رسیده
هوای قلبم یه لحظه رنگ خزون دیده
تمام عمر رو کنار من باش دیوونگی کن
برات می میرم جای دو تامون تو زندگی کن
من و تو در بهار عاشقی به صحرا می رویم
من و تو در بهار عاشقی در دشت های پر گل به گشت و گذار می رویم
ای یار کهنه من به کوتاهی خوابی شیرین از دستت دادم
به دنبالت آمدم چه خاموش بودی و چه اندوهناک مرا به آتش کشیدی
حاشا که لحظه های با تو بودن فراموشم شود
آگاه باش آتش عشق وجودم را به شعله می کشد
دشت ها و بیابان ها پر گل شدند
نشانی از گل یخت نیست
غم نبودنت چه سنگین پای سفره هفت سین نشسته
باران بارید و پرنده ها خواندند و سنگ ها خیس شدند
تو کجا ماندی ، خنده ها پژمرد ، نگاه ها کم رنگ شد
وقتی می آید فصل بهاری ، بزم بهاری
شادی می آورد نظم بهاری
این دنیا بدون تو خیلی سرده بازشو گل سرخم
چشم باز کن بگذار بهار بیاد ، بهار من
عید مبارک ، ای عزیز مانند روشنایی سوره تبارک
عید مبارک ، ای عزیز مانند روشنایی سوره تبارک
ای نسیم نوروزی ، مرا که دلم بی تاب دیدار است به خاطر بسپار
چگونه در این عید شاد باشم وقتی که بهترین محبوبانم از چشمانم پنهان است
دوباره فصل شکستن من به سر رسیده
هوای قلبم یه لحظه رنگ خزون رو دیده
حال این منه بیچاره ام که چشم به در دوختم و عمری به سراغم نیامد
همیشه در انتظارش بودم و او را به خاطر سپردم او نیز مرا فراموش نخواهد کرد
تمام عمر رو کنار من باش دیوونگی کن
برات می میرم جای دو تامون تو زندگی کن