جون میکنیم تو زندگی , حس میکنیم که زنده ایم
جوونیها رو باختیمو , فکر میکنیم برنده ایم
نشون میدیم که کوهیمو , هیچکی حریفمون نشد
کوه شدن اختیاری نیست , زندگی مهربون نشد
تا یک شکسته میبینیم , واسش چه اشکها روونه
خودمونم خوب میدونیم , که از دل تنگمونه
هی میشکنیم میسوزونیم , اصلا مهم نیست واسمون
اما تا مارو میشکنن , مینالیم از دست زمون
ظاهر کارم که شده , قهقهمون به آسمون
کلی برو بیا داریم , اما چقدر بی همزبون
گول میزنیم خودمونو , به آب و رنگ زندگی
عاشقی رو میخوایم ولی , برای رفع خستگی
به سادگی دل میدیم و به سادگی دل میکنیم
واسه یه لحظه دلخوشی , به هر دری در میزنیم
روز و شبامون میگذره , بی خبر از دل پیر شده
یادش بخیر جوونی رو , وقتی میگیم که دیر شده
با همه ی اون برد و باخت , باید که از نو زد و ساخت
باید با رویا آشتی کرد , باید که عشق رو خوب شناخت
جمله دوست دارمو باید به جاش گفت و شنید
دارو باشیم نه داروغه , باید به آیینه رسید