راوی خاطره های زخمی ام
پر نوستالوژی روزای کبود
پر بغضم پر بهت و انتظار
انتظاری عبس و پوچ و محال
انتظار با تو همسفر شدن
دوباره میون جاده ی شمال
دلم پره بیا بازم با هم دیگه بریم سفر
جای ما اونجا خالیه منو ببر منو ببر
یه عمره جاده ی شمال منتظر عبور ماست
نمی دونه یکی از اون دوتا قناری بی صداست
من پر از خواب های نیمه کاره ام
پر یاد روزای رفته به باد
چشامو می بندمو وا میکنم
تا شاید عطرت به خاطرم بیاد
تا شاید دوباره همسفر بشیم
توی جاده ای به مقصد جهان
با همون پیکان قراضه که یه روز
یکی جاش گذاشت کنار اتوبان
یه پیکان قراضست ولی توی رویاش
هنوزم جوونه خیالش میتونه
بازم توی جاده یه کله برونه
خیالش هنوزم موتور مونده باقی
تو صندوق سینه یه پیکان قراضه
کنار اتوبان داره خواب میبینه
از کنار کودکی هام میگذرم
از رهاترین روزای زندگی
کاش می شد یه لحظه تکرار بشه
اون هوای سر به زیر سادگی
کاش میشد دوباره پا به پا بشیم
کاش می شد حتی شده واسه یه بار
کودکانه ها دوباره گل کنن
تو عبور از خیابون لاله زار
لاله زار کاش میتونستیم همیشه
بچه بمونیم عمو زنجیر باف و بازم
توی کوچت بخونیم
لیموناد شیشه ای دوزار لواشک
برگی یه شاهی
بابا نون نداد نوشتن توی دفترای کاهی
لاله زاری که هنوز تو کوچه هاش
خاطره های ما پرسه میزنه
سر کوچه ملیش مردی که
داره توی رویاهاش جون می کنه
***
سر کوچه ملی یه مرد یه مرد
که سی سال پیش ساعتش یخ زده
نمی دونه دنیا چه رنگی شده
نمی دونه کی رفته کی اومده
سر کوچه ملی یه مرد یه مرد
توی پالتوی کهنه ی عهد بوق
داره عابرا رو نگاه میکنه
که رد میشن از کوچه های شلوغ
حیف نمیشه به عقب برگردیم
به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشت و بزن
به روزای خوب کافه نادری
چشمک ستاره هارو شمردیم یادته
واسه تنهایی شب غصه میخوردیم یادته
من مثه سایه ی تو تو واسه من مثه نفس
هر دومون برای همدیگه میمردیم
یادتــــــــه …