دیدگاه کاربران
دیدگاهی یافت نشد .
وقتی توو پلکای بسته ی منی تورو دارم توو تموم لحظه هام
من فقط برای گریه کردنام تکیه گاه شونه ی تورو میخوام
آخه هیچ حرارتی برای من دیگخه اون گرمیه آغوش تو نیست
واسه من هیچ عطر عاشقونه ای عطر جادویی تن پوش تو نیست
داشتن تو توی دستای خودم اینم از اون آرزوهاست که نشد
من هنوز درگیر احساس توام دل من خیلی چیزا خواست که نشد
بغض من موقع زل زدن به تو بغض لحظه های آخر شده بود
من همونم که شب رفتن تو جلو چشمای تو پرپر شده بود
داشتن تو توی دستای خودم اینم از اون آرزوهاست که نشد
من هنوز درگیر احساس توام دل من خیلی چیزا خواست که نشد
داشتن تو توی دستای خودم اینم از اون آرزوهاست که نشد
من هنوز درگیر احساس توام دل من خیلی چیزا خواست که نشد